زمان تقریبی مطالعه: 43 دقیقه
 

جوانی پیامبر اسلام





مهم‌ترین وقایع دوران جوانی پیامبر، شرکت در حلف الفضول، موضوع شبانی و همکاری در کاروان تجاری، شهرت ایشان به محمد امین، ازدواج با حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) و ولادت امیر المومنین علی (علیه‌السّلام) در کعبه و نصب حجر الاسود می‌باشد.


۱ - شرکت در حلف الفضول



حلف الفضول، شریف‌ترین پیمان عرب جاهلی بود که ۲۰ سال قبل از بعثت و‌اندکی‌ پس از حرب فجار، رخ داده‌ و نخستین پیشنهاد‌ کننده‌ آن‌ زبیر بن عبد المطلب‌ عـموی پیـامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بـوده است. این پیمان در خانه‌ شخصی‌ بـه‌ نـام‌ عبد‌ اللّه بن جدعان‌ منعقد گردید؛ وی مردی کهنسال و از‌ اشراف مکه بود که شیوه پسندیده‌ای داشته و حتی‌ لب‌ به‌ شراب نمی‌زده است.
[۶] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۴، ص۱۲۴.

نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حالی که ۲۰ سال از عمر پربرکت‌شان می‌گذشت در این پیمان شرکت نمودند. آنان پیمان بستند که تا دریایی هست؛ که پشمی را خیس می‌کند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند. از رسول‌ خدا روایت شده است که پس از هجرت به مدینه فرمودند: «لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت الی مثله لاجبت و ما زاده الاسلام الا تشدیدا؛ در سرای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می‌شدم، اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»
[۱۴] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.

نبی اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این پیمان با شادی و مسرت یاد می‌کردند و می‌فرمودند: «ما سرّنی بحلف شهدته فی دار‌ عـبد‌ اللّه بـن جدعان حمر النعم؛ مرا شـتران سـرخ، در برابر حـلفی کـه شـاهدش بودم و در خانه عبد اللّه بن جدعان در آن حـضور پیـدا کردم، شاد و خورسند‌ نمی‌کند.» و در خبر دیگری می‌فرمایند: «شهدته و ما احبّ انّ لی به حمر النـعم؛ در‌ آن پیمان حضور داشتم و دوست نمی‌دارم در ازای آن، شتران سرخ بگیرم.»
[۱۹] دحلان، احمد زینی، السیره النبویه، ج۱، ص۱۰۳.

حلف الفضول، پیمانی بوده بر ضد بنی‌امیه و علیه‌ عاص‌ بن وائل سهمی، پدر عمرو عاص معروف؛ لذا ابوسفیان و دیگر‌ افراد‌ از خاندان بـنی‌امـیّه در آن حـضور نداشتند و شرکت نکردند.

۲ - شبانی نبی مکرم



در اکثر منابع مهم حدیثی و تاریخی اهل سنت، روایاتی نقل شده است مبنی بر اینکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در دوران جوانی مدتی گوسفندچرانی می‌کرده‌اند. مثلا بخاری در کتاب صحیح خود از ابو هریره روایت کرده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «ما بعث الله نبیا الا راعی الغنم، قال له اصحابه و انت یا رسول الله؟ قال: نعم، و انا رعیتها لاهل مکه علی قراریط؛ خداوند پیغمبری نفرستاد جز گوسفندچران (جز اینکه گوسفند چرانی می‌کرد) اصحاب آن حضرت عرض کردند: شما نیزای رسول خدا؟ فرمود: آری، من نیز برای اهل مکه در برابر چند قیراط گوسفند چراندم!» نظیر این روایت در کتاب‌های دیگر حدیث و سیره روایت شده و از آنجا که این روایات در نظر بسیاری از اهل سنت مورد قبول واقع شده و نتوانسته‌اند در سند و یا متن آنها تردید کنند اصل مطلب را پذیرفته و با سخنانی عارفانه و فیلسوف‌مآبانه درصدد توجیه آن بر آمده‌اند. در منابع شیعی هم روایاتی در این باره وجود دارد، اما به نسبت کمتر، که از لحاظ متن و سند مورد خدشه واقع شده‌اند.
یکی از اخبار کذب دال بر شبانی پیامبر برای مکیان، داستانی موهن در تاریخ طبری است که با عصمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در تعارض بوده و در جهت خدشه به شخصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جعل گردیده است. در این گزارش جعلی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌گوید: من آهنگ انجام کاری از کارهای زمان جاهلیت نکردم جز دو بار و پس از آن دیگر آهنگ کار بدی نکردم، تا وقتی که خدای (عزّوجلّ) مرا به رسالت خویش مفتخر ساخت، و داستان بدین گونه بود که در یکی از شب‌ها به پسرکی از قریش که در قسمت بالای مکه با من گوسفند می‌چرانید گفتم: چه خوب بود اگر تو از گوسفندهای من مواظبت می‌کردی تا من به مکه بروم و همانند جوان‌های مکه شبی را به شب‌نشینی و قصه‌گوئی‌های شبانه بگذرانم؟... در آن شب صدای دف و مزمار شنیدم و به تماشا نشستم ولی خداوند گوشم را بست و به خواب رفتم و بخدا سوگند جز تابش خورشید چیز دیگری مرا بیدار نکرد.
شنیدن ساز و آواز و تماشای رقص توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صحیح بخاری در احادیث متفاوتی حتی بعد از بعثت پیامبر آمده است؛ مانند روایت عائشه و روایت رقص حبشیان در برابر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ... در حالیکه در قرآن کریم و روایات فراوان لهو و لعب و ساز و آوازه‌خوانی حرام دانسته شده است. جعلی بودن چنین احادیثی در نزد شیعه امری واضح و مبرهن است.

۳ - شهرت پیامبر به امین



پیامبر اکـرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در راستی و حفظ امانت به‌ قدری جدی و کوشا بود که به او «محمد امین» لقب داده بودند، به طوری که قبل از بعثت‌ وقتی‌ مشرکان‌ او را می‌دبدند، می‌گفتند: «امین آمد.» از این‌رو مکیان اموال و دارایی‌های خود را نزدش به امانت می‌گذاشتند و این کار را پس از نبوت آن حضرت هم، ادامه می‌دادند؛ چنان که در ماجرای هجرت‌ به‌ مـدینه، آن حـضرت در خطرناک‌ترین شرایط حضرت علی (علیه‌السّلام) را به جای خود نصب کرد و شبانه‌ از‌ مکه‌ خارج شد، اموری موجب شد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حضرت علی (علیه‌السّلام) را جانشین خود‌ کند‌ و پس‌ از چند روز هجرت نماید. در راس این‌امـور، ادای‌امـانت‌هایی بود که بعضی‌ از‌ مشرکان‌ نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشتند. ابن هشام در سیره خود می‌نویسد: حضرت علی (علیه‌السّلام) سه شبانه روز‌ در‌ مکه ماند تا امانت‌های مردم مکه را که نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود به صاحبانش‌ بـرساند‌ پس از این که امانت‌ها را رد کرد او نیز هجرت کرد. حضرت‌ خدیجه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگامی که پیشنهاد ازدواج به آن حضرت می‌داد و شیفتگی خود را به آن وجود‌ گرامی‌ اعلام‌ می‌نمود بـر امانت‌داری و صداقت آن بزرگوار تـاکید می‌کند. «انی قد‌ رغـبت‌ فـیک لقرابتک و سیطتک فی قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک.»
[۴۰] آیتی، ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۷۹-۸۰.

امانت‌داری سبب‌ عزّتمندی‌ انسان در اجـتماع می‌شود عزّت پیشوایان معصوم در طول زندگی نمونه‌ای بر این‌ حقیقت‌ است. امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «انّ اللّه‌ لم‌یبعث‌ نبیّا‌ قطّ الاّ بصدق الحدیث و اداء الامانة؛ خداوند‌ هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر به سبب راست‌گفتاری و امانت‌داری آنان.» شـکوفایی اقتصادی یکی دیگر از فواید امانت‌داری در زندگی فردی و اجتماع، بوده و این بدان سبب است که انسان‌های امین از اعتبار‌ و اعتماد بالایی در میان مردم برخوردارند و هر‌ کس‌ که‌ مورد‌ اعتماد‌ و اعتبار باشد، از هـیچ‌گونه داد و ستد و مـشارکت‌های اقتصادی با او دریغ نخواهد شد. اثر طبیعی این فرایند، عاید شـدن سـود فراوان به شخص امین و مورد‌ اعتماد است؛ چرا که از دیرباز گفته‌اند: «امانت‌داران شریک مال مردم‌اند»؛ چـنان کـه‌امـام صادق (علیه‌السّلام) نیز فرموده‌اند: «علیک بصدق الحدیث و اداء الامانة، تشرک الناس فی اموالهم؛ بر شـما‌ بـاد‌ صـداقت در گفتار و پاس‌داشتن امانت که در این صورت، شریک مال مردم می‌شوید.» سخن لقمان حکیم (علیه‌السّلام) بـه‌ایـن مـطلب اشاره دارد که فرمود: «یا بُنَیّ! کن امینا، تکن‌ غنیّا؛ پسرم! امین باش تا غنی گردی.» بر این اساس می‌توان امانت‌داری آن حضرت را زمینه ساز رونق اقتصادی در زندگی و پیشنهاد حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) برای برعهده گرفتن کاروان تجاری وی و رسیدن به سود فراوان در طول چند سفر تجاری دانست. در اخباری که از اجیر شدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کاروان تجاری قریش گزارش می‌دهند آنچه احتمال مجعول بودن را بیشتر می‌کند این است که پیامبر را گمنام‌ترین فرد قریش دانسته و یتیم قریش‌ می‌نامند‌ که اجیر زنی از قریش بـه نـام خـدیجه است. چگونه می‌توان باور کرد که کسی جد اعلایش‌هاشم بن عبد مناف است و پدر بزرگش جناب عبد المطلب است؛ که بر اساس گزارش همین منابع در ازای پسرش عبدالله یعنی پدر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صد شتر در مکه قربانی و بین مردم تقسیم کرد؛ حتی بعضی از زنان در مکه تقاضای ازدواج از او داشتند و مادرش بانو آمنه از بزرگ‌ترین زنان قریش بوده و بعد از وفات پدر، عبد المطلب و ابوطالب که سرور بنی‌هاشم بودند کفالتش را بر عهده گرفتند و در حالی آن حضرت در مکه به امین شهرت داشته‌اند؛ فردی گمنام در بین قریش باشد.

۴ - پیامبر در کاروان تجاری



حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب حدود ۱۵ سال پیش از واقعه فیل تولد یافت، بنابراین حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) ۱۵ سال قبل از ولادت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، در شبه جزیره‌ عربستان چشم به جهان گشود. از دوران کودکی و نوجوانی او تا هنگام ازدواج با پیامبر و حتی بعد از آن، اطلاعات‌اندکی در دست است و بخشی از اخبار تاریخی درباره احوال ایشان نیز دستخوش دخل و تصرف قصه‌پردازان شده و با اسرائلیات درهم آمیخته است.
حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) با ثروتی که در اختیار داشت به‌امـر بازرگانی مـی‌پرداخت. او خود برای انجام امور بازرگانی سفر نمی‌کرد‌، بلکه‌ مردانی را استخدام می‌کرد تا ایشان برای خرید و فروش کالا به بازارهای پررونق آن روزگار سفر کنند. یکی از کسـانی که بـا درخـواست خدیجه‌، به‌ انجام این مهم مبادرت کرد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. بدین ترتیب، اولین عامل آشنایی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) روابط شغلی و مناسبات اقتصادی بوده است. برخی آغاز روابط تجاری خدیجه و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به توصیه و سفارش ابوطالب دانسته‌اند. اما در خبری از ابن اسحاق آمده است که خدیجه از امانتداری و درستکاری حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خبر داشت و تصمیم گرفته بود مال فراوانی را به تجارت اختصاص دهد، از وی خواست تا به کاروانش بپیوندد و بیش از دیگران مزد بگیرد.
[۵۷] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۱ـ۱۲.
میزان دستمزد پیامبر در این قراردادها دو برابر دیگران «انا اعطیک‌ ضعف‌ ما‌ اعطی قومک» یا دو ماده شتر جوان «قد استاجرته خدیجة علی‌ ان‌ تـعطیه بـکرین» یا یک‌ شتر‌ جوان برای هر بار سفر به منطقه جُرَش بوده است.«استاجرت خدیجة رسـول اللّه (صـلی الله علیه وآله) سفرتین الی جرش، کلّ سفرة بقلوص‌.»

۴.۱ - محل تجارت‌


در‌ منابع‌ تاریخی و روایی که به‌ شرح اخبار مـربوط بـه سـفرهای بازرگانی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرداخته‌اند، از مناطقی‌ نام‌ برده شده که پیامبر با‌ اموال‌ خدیجه و به منظور تجارت و داد و ستد کالا بدان جا سفر‌ نموده‌اند. حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حداکثر ۵ سفر تجاری؛ ۴ سفر به یمن و ۱ سفر به شام، برای خدیجه انجام دادند. آن مکان‌ها عبارتند از:

۴.۱.۱ - حُباشَه


بر اساس منابع تاریخی بازار حباشه در یمن مقصد اولین سفر تجاری آن حضرت به تهامه، در کاروان تجاری خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) بوده است.
[۶۸] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۲.
حُباشه بازاری از بازارهای عرب در زمان جاهلیت بوده است‌. «استاجرته‌ خدیجة‌ بنت خویلد الی سوق حباشه و هو سوق بـتهامه؛ خـدیجه دخـتر خویلد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اسـتخدام کرد تـا به بازار حباشه که در منطقه تهامه بود، برود‌.» نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه شریک تجاری خود سائب بن ابی سائب صَیفی بن عابد و غلام خدیجه (سلام‌الله‌علیهم)، میسره، عازم بازار حباشه شد و با موفقیت بازگشت.
در روایتی، نبی مکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: «لمّا رجعنا من سوق حباشة قلت لصاحبی: انطق بـنا نـتحدّث عـند‌ خدیجه؛ رسول خدا فرمود: وقتی از بازار حباشه بـازگشتیم بـه همراهم‌ گفتم‌: بیا‌ نزد خدیجه برویم و با او به گفت‌وگو بنشینیم.»

۴.۱.۲ - شـام


مهم‌ترین سفر تجاری پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، برای حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) که به ازدواج ایشان منجر گردید، سفر تجاری شام بود و به دلیل اهمیتش اکثر منابع، تنها به ذکر آن سفر پرداخته و آن را ابتدای همکاری حضرت با خدیجه دانسته‌اند. ظاهرا اولین سفر تجاری آن حضرت به بازار حُباشه، در تهامه، بوده
[۷۹] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۲.
و سفر به شام دومین یا سومین سفر بوده است، چرا که حضرت سفری نیز به جُوَش، در یمن، کرد.
ابن شهرآشوب در مناقب می‌نویسد: «و کان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قد استاجرته خدیجة علی ان‌ تعطیه بکرین و یسیر مع غـلامها میسرة الی الشام؛ خدیجه، رسول خدا را استخدام کرد تا به همراه خدمتکار او میسره برای تجارت به شام سفر کند و در ازای آن، به او‌ دو‌ شتر دستمزد بدهد.» و در جای دیگری می‌گوید: «و خرج الی الشام فی تجارته لخدیجة و له خمس و عشرون سـنة؛ رسـول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سن بیست و پنج سالگی برای‌ بازرگانی‌، با مال خدیجه به شام سفر کرد.» در منابع دیگری آمده است: «بعثت الیه فعوضت‌ علیه‌ ان یخـرج فی مالها تاجراً الی الشام؛ خدیجه‌ در‌ پی‌ رسول‌ خدا‌ فرستاد‌ و از او خواست تا برای تجارت با مال او به شام سفر کند.» پس از اتمام این سفر، که جزئیات آن در منابع اسلامی آمده است، خدیجه به ایشان علاقه‌مند شد.

۴.۱.۳ - بُصری


در برخی منابع مقصد کاروان تجاری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بصری محلی در نزدیکی شام معرفی شده است.«فخرج مع غلامها میسرة و جعل عمومته یوصون به اهل العیر حتی قد مـا‌ بـصری‌ من الشام؛ پیامبر در حالی‌ که‌ عموهای آن حضرت سفارش او را به کاروانیان نمودند همراه با میسره خدمتکار خدیجه به منطقه بصری از سرزمین شام وارد شدند.» ابن سعد در طبقات الکبری می‌نویسد: «و خرج الی سوق بصری‌ فباع‌ سـلعته التـی اخرج و اشتری غیرها؛ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به بازار بصری رفت و کالاهایی را که همراه برده بود فروخت و کالای دیگری خریداری کرد.»

۴.۱.۴ - جُرَش


جرش نام شهری‌ در‌ یمن بوده که از سمت مکه جزء آبادی‌های یمن به شمار می‌آمده است. در روایت دیگـری، آمده است که خدیجه دوبار رسول خدا را به اسـتخدام خـود درآورد تا به جُرَش سفر‌ کند و در ازای هر سفری به او یک شتر جوان داد.«استاجرت خدیجة رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سـفرتین الی جـرش، کل سـفرة بقلوص؛ خدیجه دو بار رسول خدا را به‌ استخدام‌ درآورد‌ تا به مـنطقه جرش سفر کند، و در ازای هر سفری به او یک شتر جوان‌ دستمزد داد.»

۴.۲ - وقایع سفرهای بازرگانی


در طی‌ سفرهایی که پیامـبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای تجارت با سرمایه خدیجه انجام داد وقایعی رخ داده است که در برخی کتـب تـاریخ و سیره به طور مشروح بیان شده است.
ابن شهرآشوب خبر‌ مرسلی‌ را بدین‌ مضمون آورده است: «خدیجه، پیامبر را با این شرط که هـمراه خدمتکار وی میسره به شام سفر‌ کند و در ازای آن به او دو شتر جوان بدهد، بـه‌ اسـتخدام‌ نمود. وقتی آنان به سفر رفتند، رسول خدا در زیر درختی نشست، و راهبی نسطور نام وی را ‌دید‌ و به استقبال او رفت و بر دسـت‌ها ‌و پاهـای آن حضرت بوسه زد و گفت: اشهد‌ ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه... آنگاه رو‌ به‌ میسره کرد و گفت: در فرامین و نواهی از او پیروی کن؛ زیرا او پیامبر است... و عیسی (علیه‌السّلام) به او بشارت داده است... . میسره نزد‌ خدیجه‌ آمد و درباره پیامبر به او خبر داد و گفت: من و او غذا مـی خوردیم تـا اینـکه سیر می‌شدیم‌، ولی‌ غذا‌ همان طور بـاقی بـود! هـمچنین دیدم که در نیمروز دو فرشته بر او‌ سایه‌ گسترانیده‌اند‌ و...» در دیگر منابع نیز این داستان با‌اندکی تفاوت ذکر شده است. قطب راوندی در بیان وقـایع پیش آمده در سفر تجاری نام راهب را بحیرا دانسته است.
در روایت دیگـری‌ به‌ نقل از شیخ صدوق (رحمة‌الله‌علیه) ماجرای سفر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به بصری بیان‌ شده‌ است‌. در این روایت راهبی به نام ابوالمویهب سراغ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از عبدمناة و نوفل از کاروانیان همراه آن حضرت گرفته است. آنـان‌ در جواب گفتند: ما‌ پیامبر‌ را‌ در‌ بازار بصری رها‌ کرده‌ بودیم، که یکباره رسول خدا سر رسید و ابوالمویهب گفت‌: این‌ همان‌ اسـت، و سـاعتی با او خلوت نموده و به‌ نجوا‌ و گفت‌وگو‌ پرداخت‌.

۵ - ازدواج با خدیجه



امانتداری و صداقت پیامبر در سفر تجاری به شام و گزارش مَیسره غلام خدیجه از این سفر و شهرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به امین، در مکه توجه خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) را جلب و وی را داوطلب ازدواج‌ با پیامبر کرد. بر اساس اغلب منابع، خدیجه قبل از ازدواج با حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، دو بار ازدواج کرده بود.
[۱۰۳] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۱.
[۱۰۴] دمیاطی، عبدالمؤمن بن خلف، نساء رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اولاده، ج۱، ص۳۲.
برخی نیز به استناد شواهدی، ازدواج‌های خدیجه پیش از وصلت با پیامبر را رد کرده‌اند. ابن شهرآشوب می‌گوید: احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی (از علمای عامه) در کتاب‌های خود و سید مرتضی دانشمند بزرگ شیعه در کتاب «الشافی» و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» روایت کرده‌اند که وقتی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با خدیجه ازدواج کرد، خدیجه دختر بود به همین جهت سن خدیجه را ۲۵ سال و ۲۸ و ۳۰ سال هم گفته‌اند.«... و روی احمد البلاذری و ابو القاسم الکوفی فی کتابیهما و المرتضی فی الشافی، و ابو جعفر فی التلخیص: ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تزوج بها و کانت عذراء...» حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) به وسیله میسره یا دوست خود نفیسه، دختر مُنیه
[۱۱۵] دمیاطی، عبدالمؤمن بن خلف، نساء رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اولاده، ج۱، ص۳۳.
یا شخصا درخواست ازدواج را به اطلاع پیامبر رساند. این در حالی بود که او به تمامی‌ خواستگاران خود از سران قریش و بزرگان‌شان که حاضر بودند، مهریه‌های سنگینی بپردازند، جواب رد داده بود. پس از این‌که پیامبر ماجرای خواستگاری را برای عموهای خود گفت، در ابتدا صفّیه، دختر عبدالمطلب، عمه پیامبر برای کسب اطلاع به خانه خدیجه رفت و پس از اطمینان از حقیقت امر، عموهای آن حضرت در موعد مقرر به خانه خدیجه رفتند و او را از عمویش، عَمْرو بن اسد، خواستگاری کردند. بیش‌تر منابع نماینده پیامبر و خواننده خطبه عقد را ابوطالب و بعضی حمزه را ذکر کرده‌اند. اما درباره وکیل خدیجه در این مراسم، اختلاف‌هایی در منابع مشاهده می‌شود؛ ابن هشام خویلد بن اسد، پدر خدیجه، و ابن اسحاق و ابن کلبی عمویش عمرو بن اسد، را ذکر کرده‌اند. با توجه به این‌که خویلد بن اسد در جنگ فِجار و به قولی قبل از آن درگذشته بود حضور وی در این خواستگاری و این‌که خدیجه برای راضی کردن پدرش به این ازدواج او را مست کرده بود؛ مبنایی ندارد.
[۱۴۰] محمد طهماز، عبدالحمید، السیدة خدیجة‌ام المؤمنین و سبّاقة الخلق الی الاسلام، ج۱، ص۳۲ـ۳۵.
اکثر منابع، پیامبر را هنگام ازدواج ۲۵ ساله و خدیجه را ۴۰ ساله دانسته‌اند. برخی نیز اقوال دیگری در باب سن خدیجه آورده‌اند که در بالا گذشت. به هر حال به نظر می‌رسد که ۴۰ سال سن تقریبی بوده و دلیل انتخاب این عدد آن است که ۴۰ سالگی سن کمال و بلوغ عقلی محسوب می‌شود.
[۱۴۵] محمد طهماز، عبدالحمید، السیدة خدیجه‌ام المؤمنین و سبّاقة الخلق الی الاسلام، ج۱، ص۳۵ـ۴۰.


۶ - فرزندان خدیجه



در شماره و ترتیب فرزندان خدیجه از پیامبر، اختلاف هست. اما تقریباً همگی منابع متفق القولند که ایشان چهار فرزند دختر داشته‌اند. برخی گفته‌اند حاصل ازدواج پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) ۳ و یا ۴ پسر بوده است.
[۱۴۶] رفیع‌الدین همدانی، اسحاق بن محمد، سـیره رسول اللّه، ص۹۰.

برخی هم گفته‌اند حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) دو پسر به‌ نام‌های قاسم و عبدالله داشته و دختران خدیجه را نیز رقیّه‌، زینب‌، ‌ام کلثوم و فاطمه دانسته‌اند. در منابعی که از ۳ یا ۴ پسر یاد شده که ظاهرا القاب عبداللّه، یعنی طیب و طاهر، اسامی جداگانه‌ای در نظر گرفته شده‌اند. با نگاهی به منابع تاریخی می‌توان گفت که تعداد دختران ۴ نـفر مـی‌باشند و در مـورد پسران هم از میان همه اقوال‌ به‌ نظریه‌ای‌ کـه تـعداد آنها دو نفر ذکر شده است بسنده می‌کنیم‌، زیرا شرط‌ عقل‌ این‌ است که قدر متیقّن این تعداد را در نظر بگیریم‌.
باتوجه به این‌که زینب در ۳۰ سالگی پیامبر متولد شده به نظر می‌رسد بزرگترین فرزند حضرت بوده است و از آن‌جا که رقیه و امّ کلثوم پس از جدایی از پسران ابولهب یکی پس از دیگری به نکاح عثمان درآمدند؛ ظاهرا از حضرت فاطمه (سلام‌اللّه‌علیها) که در سال دوم یا پنجم بعد از بعثت متولد شد، بزرگترند. حسن امین
[۱۶۴] امین، حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج۱، ص۳۸.
به دلیل تشتت و اختلاف در اسناد تاریخی، جز فاطمه دختر دیگری برای خدیجه از پیامبر قائل نیست. این نظر را جعفر مرتضی عاملی در کتاب ربائب الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با تفصیل بیشتری مورد تاکید قرار داده است.

۷ - ولادت حضرت علی



هنگامی که پیغمبر اسلام به سن ۳۰ سالگی رسید، حادثه‌ای بس بزرگ در شهر مکه روی داد که از هر جهت بی نظیر بود. این حادثه بزرگ ولادت علی (علیه‌السّلام) در خانه کعبه بود. امام علی (علیه‌السّلام) در روز جمعه ۱۳ رجب در سال ۳۰ عام‌الفیل و ۱۰ سال قبل از بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکه درون کعبه متولد شد. عبارت شیخ مفید در مورد زادگاه امام چنین است: «ولد بمکة فی البیت الحرام؛ در مکه در بیت الحرام (کعبه) زاده شد». مسعودی (متوفای ۳۴۶ق) درباره زادگاه امام نوشته است: «وکان مولده فی الکعبة؛ زادگاهش در کعبه بود.»
[۱۶۸] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹.
ولادت وی در کعبه را علمای شیعه و بسیاری از اهل تسنن مانند حاکم نیشابوری در مستدرک، حافظ گنجی شافعی، ابن جوزی حنفی، ابن صباغ مالکی در فصول المهمه، استیعاب، طبقات ابن سعد، سیره ابن هشام، البدایة و النهایة و دیگران متواتر می‌دانند. و مشهور میان محدثین و علماء شیعه نیز همین قول است.
هنگام ۶ سالگی علی (علیه‌السّلام)، در مکه قحطی شد. ابوطالب، مرد عیال‌مندی بود و اداره هزینه یک خانواده پرجمعیت در سال قحطی مشکل بود. از این رو، حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عمویش عباس پیشنهاد داد که به ابوطالب در این امر کمک کند. بدین علت، عباس، جعفر را، و حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی (علیه‌السّلام) را به خانه خود بردند. امام علی (علیه‌السّلام) از این دوره چنین یاد می‌کند: «آنگاه که کودک بودم، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرا در دامن خویش پرورش داد؛ من کودک بودم، او (همچون فرزندش) مرا در آغوش خویش می‌فشرد و در استراحت‌گاه مخصوص خویش جای می‌داد، بدنش را به بدنم می‌چسبانید و بوی پاکیزه او را استشمام می‌کردم، غذا را می‌جوید و در دهانم می‌گذاشت. هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود.»
امام علی (علیه‌السّلام) نخستین کسی بود که به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد و ۷ سال قبل از اینکه هیچ یک از مسلمانان، خدا را بپرستد او با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خدا را می‌پرستیده است.
[۱۸۲] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام.
ابن ابی الحدید (از بزرگان علمای اهل سنت) می‌گوید: بیشتر علمای حدیث بر این باورند که وی اولین کسی بود که به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد و از او پیروی کرد. خود وی (امام) فرموده است: «صدّیق اکبر منم، فاروق اول منم، اسلام آوردم قبل از اینکه مردم اسلام آورند، و نماز خواندم قبل از نمازخواندنشان.»

۸ - نصب حجر الاسود



بنابر نقل مشهور ۳۵ سال از عمر شریف رسول خدا گذشته بود که سیل و یا آتش‌سوزی موجب ویرانی خانه کعبه شد و ماجرای تجدید بنای کعبه در مکه معظمه پیش آمد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز در آن شرکت جسته و در هنگامی که می‌رفت تا میان طوائف مختلف قریش در مورد نصب حجر الاسود آتش اختلاف شعله‌ور شده و دست به کشتار یکدیگر بزنند خدای تعالی بوسیله آن بزرگوار جلوی این اختلاف و خون‌ریزی را گرفت. در مقابل این قول مشهور، برخی سن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در آن موقع ۲۴ سال و قبل از ازدواج با خدیجه و در برخی کمتر از آن ذکر کرده‌اند.«لما بلغ رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الحلم» از این تعبیر استفاده می‌شود که داستان مربوط به ۱۵ سالگی عمر رسول خدا بوده است. تا زمانی که قریش در زمان رسول خدا به فکر تجدید بنای کعبه افتادند؛ خانه کعبه سقف نداشت و ارتفاع آن نیز چیزی بیش از قامت یک انسان نبود و همین امر موجب شد که سرقتی در خانه کعبه صورت گیرد و جواهرات و اموال مکه را که در چاهی درون کعبه بود، بدزدند. قریش دیوارهای اطراف کعبه را تا اساس خانه که بدست حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) پایه گذاری شده بود کندند، در آنجا به سنگ سبز رنگی برخوردند و چون خواستند آنجا را بکنند، لرزه‌ای شهر مکه را گرفت که ناچار شدند از کندن آن قسمت صرف‌نظر کنند و همان سنگ را پایه قرار داده و شروع به تجدید بنا کردند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز در این عملیات به آنها کمک می‌کرد. وقتی خواستند حجر الاسود را بجای اولیه خود نصب کنند؛ میان سران قبائل اختلاف پدید آمد چون هر قبیله‌ای می‌خواست افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب آنان گردد. بزرگان قریش دنبال راه حلی بودند تا موضوع را بدون جنگ و خون‌ریزی حل کنند. ابو امیة بن مغیرة که سالمندترین افراد قریش بود، پیشنهاد کرد نخستین کسی که از درب وارد می‌شود در این کار حکمیت کند و هر چه او گفت همگی بپذیرند. قریش این رای را پذیرفتند که ناگاه محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از در وارد شد، همگی فریاد زدند: این امین است که می‌آید، این محمد است! ما همگی به حکم او راضی هستیم. به دستور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حجر الاسود را میان پارچه گذارند و هر یک از رؤسای قبائل گوشه پارچه را گرفتند و بدین ترتیب همگی در بلند کردن آن سنگ شرکت جستند. چون سنگ را محاذی جایگاه اصلی آن بالا آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجر الاسود را از میان پارچه برداشت و در جایگاه آن گذارد.
[۲۰۱] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۸.

در ماجرای بازسازی کعبه روایاتی غیر قابل قبول در منابع اهل سنت آمده مبنی بر اینکه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که برای ساخت کعبه سنگ می‌برند، به سفارش عباس عمویش پارچه‌ای را که بر کمر بسته بود، باز کرد و روی شانه‌انداخت تا مانع آزار سنگ (بر شانه‌اش) بشود؛ و بدین ترتیب برهنه شدند، ولی ناگهان دچار غشوه شد و به زمین افتادند و از آن پس دیگر کسی آن حضرت را برهنه ندید. از دیدگاه شیعه، این اخبار کذب، با هدف کاستن از شان پیامبر و خدشه به عصمت ایشان جعل گردیده‌اند.

۹ - پانویس


 
۱. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۵۵.    
۲. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۱۵، ص۲۰۴.    
۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۱.    
۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۵. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۵۵.    
۶. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۴، ص۱۲۴.
۷. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.    
۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۱۰. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.    
۱۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۱۲. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۱۳. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.    
۱۴. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.
۱۵. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.    
۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲.    
۱۷. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۱۴، ص۱۳۰.    
۱۸. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ‌ج۱، ص۲۱۵.    
۱۹. دحلان، احمد زینی، السیره النبویه، ج۱، ص۱۰۳.
۲۰. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱.    
۲۱. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ‌ج۱، ص۱۳۴.    
۲۲. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۲۳. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۱۵، ص۲۰۳.    
۲۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۸۸.    
۲۵. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۱، ص۶۵.    
۲۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۳۲.    
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴.    
۲۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵، ص۶۷.    
۲۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۳۸.    
۳۰. لقمان/سوره۳۱، آیه۶.    
۳۱. ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، دلائل النبوه، ج۱، ص۲۰۴.    
۳۲. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۷۴.    
۳۳. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الخصائص الکبری، ج۱، ص۸۱.    
۳۴. تقی‌الدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۴، ص۵۹.    
۳۵. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۴۹۳‌.    
۳۶. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۹.    
۳۷. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۵۸.    
۳۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۱۹.    
۳۹. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۹.    
۴۰. آیتی، ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۷۹-۸۰.
۴۱. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۳، ص۶۱.    
۴۲. ری‌شهری، محمد، موسوعه میزان الحکمه، ج۵، ص۱۵۲.    
۴۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۰۴.    
۴۴. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۱، ص۲.    
۴۵. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۲۱۹.    
۴۶. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۳، ‌ص۴۱۶.    
۴۷. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۹.    
۴۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۹۹.    
۴۹. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶.    
۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۵۱. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰.    
۵۲. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.    
۵۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.    
۵۴. ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۱-۸۲.    
۵۵. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.    
۵۶. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۸.    
۵۷. طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۱ـ۱۲.
۵۸. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۱۵.    
۵۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۳، ص۱۵.    
۶۰. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۳.    
۶۱. یوسفی، محمد‌هادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۲۷.    
۶۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۴.    
۶۳. حلی، علی بن یوسف، العدد القویه، ج۱، ص۱۴۲.    
۶۴. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۳۸.    
۶۵. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۰۰.    
۶۶. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.    
۶۷. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.    
۶۸. طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۲.
۶۹. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۶۴.    
۷۰. یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۱۰.    
۷۱. یوسفی، محمد‌هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۲۷.    
۷۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۹.    
۷۳. ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۸۵.    
۷۴. تقی‌الدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۱۰.    
۷۵. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۸.    
۷۶. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۹۵.    
۷۷. دولابی رازی، محمد بن احمد، الذریه الطاهره النبویه، ج۱، ص۴۹.    
۷۸. ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۹۰.    
۷۹. طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۲.
۸۰. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۶۴.    
۸۱. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.    
۸۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۳۸.    
۸۳. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۱۴۹.    
۸۴. دولابی رازی، محمد بن احمد، الذریه الطاهره النبویه، ج۱، ص۴۷.    
۸۵. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۷.    
۸۶. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۸۷. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۵، ص۴۳۵.    
۸۸. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴‌.    
۸۹. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴‌.    
۹۰. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴.    
۹۱. یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۲، ص۱۲۶.    
۹۲. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۰۰.    
۹۳. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.    
۹۴. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۳۹.    
۹۵. ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۱‌.    
۹۶. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴.    
۹۷. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۰.    
۹۸. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ج۱، ص۱۹۰.    
۹۹. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۸.    
۱۰۰. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴.    
۱۰۱. ابن عبدالبر، یوسف ‌بن ‌عبد‌اللهّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۷.    
۱۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، الاعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۴.    
۱۰۳. طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۱.
۱۰۴. دمیاطی، عبدالمؤمن بن خلف، نساء رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اولاده، ج۱، ص۳۲.
۱۰۵. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۱۳۸.    
۱۰۶. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، ج۲، ص۱۹۱.    
۱۰۷. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۱۳۸.    
۱۰۸. دیاربکری، حسن، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.    
۱۰۹. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۲۴۷.    
۱۱۰. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۹، ص۴۵۰.    
۱۱۱. عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۲۰۸.    
۱۱۲. تقی‌الدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۵، ص۶۵.    
۱۱۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۱۱۴. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۱۵. دمیاطی، عبدالمؤمن بن خلف، نساء رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اولاده، ج۱، ص۳۳.
۱۱۶. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابة، ج۸، ص۱۰۰.    
۱۱۷. ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۱-۸۲.    
۱۱۸. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۸.    
۱۱۹. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۵۳-۵۴.    
۱۲۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۵.    
۱۲۱. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۹.    
۱۲۲. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۲۳. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۵۷.    
۱۲۴. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۲۵. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۸.    
۱۲۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۱۲۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.    
۱۲۸. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۰.    
۱۲۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.    
۱۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، الاعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۴.    
۱۳۱. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۱۴، ص۷۰.    
۱۳۲. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۰.    
۱۳۳. ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۲.    
۱۳۴. ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۷۴.    
۱۳۵. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۳۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱.    
۱۳۷. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶.    
۱۳۸. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۸.    
۱۳۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱.    
۱۴۰. محمد طهماز، عبدالحمید، السیدة خدیجة‌ام المؤمنین و سبّاقة الخلق الی الاسلام، ج۱، ص۳۲ـ۳۵.
۱۴۱. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۴۲. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۹.    
۱۴۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۱۴۴. ابن عبدالبر، یوسف ‌بن ‌عبد‌اللهّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۸.    
۱۴۵. محمد طهماز، عبدالحمید، السیدة خدیجه‌ام المؤمنین و سبّاقة الخلق الی الاسلام، ج۱، ص۳۵ـ۴۰.
۱۴۶. رفیع‌الدین همدانی، اسحاق بن محمد، سـیره رسول اللّه، ص۹۰.
۱۴۷. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۰.    
۱۴۸. ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۲۴۵.    
۱۴۹. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۴۰۴.    
۱۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۵.    
۱۵۱. زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، ج۱، ص۲۳۱.    
۱۵۲. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۵۲.    
۱۵۳. ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۳۰.    
۱۵۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.    
۱۵۵. نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الارب، ج۱۸، ص۲۱۱.    
۱۵۶. زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ج۱، ص۲۲-۲۳.    
۱۵۷. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۵۳.    
۱۵۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.    
۱۵۹. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه فی بدع الثلاثه، ج۱، ص۶۴-۷۰.    
۱۶۰. تقی‌الدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۵، ص۳۵۱.    
۱۶۱. محب‌الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۲۶.    
۱۶۲. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۱۰، ص۱۱.    
۱۶۳. کعبی، علی موسی، سیّدة النساء فاطمة الزهراء (علیهاالسّلام)، ج۱، ص۱۵.    
۱۶۴. امین، حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج۱، ص۳۸.
۱۶۵. دیاربکری، حسن، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۷۹.    
۱۶۶. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۳، ص۵۲۰.    
۱۶۷. شیخ مفید، محمدبن نعمان، الارشاد، ج۱، ص۱۴.    
۱۶۸. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹.
۱۶۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۴۸.    
۱۷۰. علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب‌، ج۶، ص۲۲.    
۱۷۱. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۱، ص۲۱۶.    
۱۷۲. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۵۰.    
۱۷۳. نصر الله، جواد کاظم، فضائل امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۲۶۲.    
۱۷۴. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳۰، ص۱۷۸.    
۱۷۵. عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۲۵۰.    
۱۷۶. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۱۸.    
۱۷۷. ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ج۱، ص۱۷۱.    
۱۷۸. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۴۶.    
۱۷۹. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خ۱۹۲، ج۱، ص۴۶۷.    
۱۸۰. نسائی، احمدبن شعیب، السنن الکبری، ج۷، ص۴۰۷.    
۱۸۱. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۱، ص۱۵.    
۱۸۲. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام.
۱۸۳. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۱، ص۳۰.    
۱۸۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۷.    
۱۸۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱۳.    
۱۸۶. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۶۸.    
۱۸۷. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۲، ص۳۲۴.    
۱۸۸. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۴.    
۱۸۹. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۳.    
۱۹۰. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۴.    
۱۹۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۹.    
۱۹۲. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۲.    
۱۹۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۹.    
۱۹۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹.    
۱۹۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۸۲.    
۱۹۶. حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.    
۱۹۷. حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.    
۱۹۸. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۴.    
۱۹۹. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۷۱.    
۲۰۰. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۲، ص۳۲۴.    
۲۰۱. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۸.
۲۰۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۸۲.    
۲۰۳. حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.    
۲۰۴. حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.    


۱۰ - منبع


پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.    






آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.